جا نشد هر چه کردیم در گور... قلمه زدیم پاهایش را وقتی هنوز شانه هاش بوی امراه المسلسه میداد و حوت از انگشت کوچکش آویزان بود سنبله نشسته بود گوشه ی لبش آزادی را که خاک میکردیم